ღ❤ღ❤ღ من و عشقم ღ❤ღ❤ღ

زنده ایم برای هم

نبرد رستم و جومونگ

(خیلی باحاله)
 
 
کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو
به رستم چنین گفت اون جومونگ!
ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم
 
رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:
.
.
.

 
 
منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت
 
جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:
 
 
تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان
تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین
ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال ۳ رو دیدی؟ کور که نیستی
 
در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:
 
 
چنین گفت رستم به این مرد جنگ
جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ
چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی
که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی
مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟
من آن (تسو) سوسولت! نیستم
منم رستم، آن شیر ایــران زمین
(بویو) کوچک است در نگاهم همین
 
بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد:
 
 
جومونگ آمد از پشت تل سیاه
کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه!
بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید
هم اینک صدایت به گوشــم رسید
(سوسانو) هماره بود همسرم
دهــم من به فرمان او این سرم
چون او گفته با تو نجنگم رواست
دگر هر چه گویم به او بر هواست!
 
و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:
 
 
و این شد که رستم سخن تازه کرد
که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!)
بگفت ای جومونگا که حرف دل است
که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست
که ما پهلوانیم و این است حالمان
که دادار باید رسد بر دل این و آن
 
و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر دادند:
 
 
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهــــــاران
کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان
نوشته شده در جمعه 12 تير 1394برچسب:,ساعت 10:57 توسط دو دیوانه| |

مناجات خواجه عبدالله رایانه ای
 
 
ای خدا hard دلم format نما /    از فریب ناکسان راحت نما
 
جمله ویروسند مردمان دون         /      استغیرالله مما یفترون
 
فایل عشقت را کپی کن دردلم / deltree کن شاخه های باطلم
 
jumper روح خلائق set نما / گام هاشان در رهت ثابت نما
 
گر ز انفاست دلی scan شود / از شرور دید و دذ ایمن شود
 
بهر روی زرد سیمین تن فرست / بهر دم‌های پر آستر fan فرست
 
ای خدا file عذابت run مکن / با ضعیفان هیچ جز احسان مکن
 
از همان صبحی که اول گل دمید / بی نیاز از cod خدایش آفرید
 
کارگاه آفرینش cod نداشت/ ram نبود و mouse آن هم pad نداشت
 
عشق گل حق در دل بلبل نهاد / بر شقایق داغ چون lable نهاد
 
system عشقش بری از هرerror / گوهر مهرش در سینه همچو دُر
 
عشق نرم افزار راه انداز ماست / عشق password و وصال کبریاست
 
خالی از عشق و محبت دل مباد / بی صفا چون عاصی intel مباد
 
بهتر آن باشد سرودن ول کنم / زین تن خاکی دَمی dos shell کنم
نوشته شده در جمعه 12 تير 1394برچسب:,ساعت 10:53 توسط دو دیوانه| |

 

 

 

دوتا عاشق با هم ازدواج کردن وضع پسره زیاد خوب نبود برا همین همیشه کار میکرد تا زنش راحت زندگی کنه گاهی وقتا حتی شبا هم کار میکرد. همه کار میکرد.کارگری فروشندگی حمالی عملگی .سخت کار میکرد اما حلال.هیچ وقت دست خالی نمیومد خونه.وقتی میومد دختره با جون و دل ازش استقبال میکرد.ماساژش میداد براش غذا میذاشت پاهاشو پاشوره میکرد .همیشه به عشق شوهرش خونه تمیز بود و برق میزد  و با چیزایی  که داشتن بهترین غذای ممکن رو درست میکرد.هیچ وقت دستشونو جلو کسی دراز نمیکردن.ساده زندگی میکردن اما خوشبخت بودن.تا اینکه............. یه شب که پسره برای کار دیر کرده بود یه اس ام اس رو کوشی دختره اومد.کارت شارژ بود.دختره تعجب کرده بود.بعد از اون هیچ کس زنگ نزد.منتظر شد اما خبری نشد.فکر کرد اشتباهی اومده.خوابید.صبح که بیدار شد از رو کنجکاوی کارت شارژ رو کارد کرد.شارژ شد.دختره تعجب کرده بود.فکر کرد شاید کسی براش دلسوزی کرده.خیلی با خودش کلنجار رفت.شب بعد دوباره یکی اومد.باز شارژ شد.اما نه کسی زنگ میزد نه اس میداد.از اون شب به بعد دختره هر شب براش شارژ میومد.گوشیش پر بود.فکر میکرد یکی داره اینجوری بهشون کمک میکنه.میخواست به شوهرش کمک کنه اما نمیخواست به غرور شوهرش بربخوره.بعد از اون این کارش بود .شبا شارژ میکرد و روزا اونو به دوستاش و همسایه ها میفروخت و پولشو هر چند که کم بود جمع میکرد.یک ماه گدشت.یه شب دختره هر چی منتظر موند اس ام اس نیومد.هزارتا فکر و خیال کرد.اخرش این تصمیمو گرفت.چادر سرش کرد و رفت سر کوچه و با تلفن عمومی زنگ زد.یه پسر گوشی رو برداشت.دختره نتونست حرف بزنه.پسره گفت من این گوشی رو پیدا کردم صاحبش هم تصادف کرده و فلان بیمارستانه.دختره قطع کرد و رفت خونه.تا صبح گریه کرد.برای مردی که بدون چشم داشت به اون کمک میکرد.روز بعد دوباره زنگ زد.این بار با گوشی خودش.پسره خودش برداشت.حالش بهتر شده بود.دختره کلی گریه کرد و تشکر کرد و قطع کرد.اون شب دوتا کارت شارژ اومد.دختره به رسم ادب براش اس فرستاد ممنونم داداش.اما جوابی نیومد.از اون شب هر موقع شارژ میرسید دختره پیام تشکر میفرستاد.تا اینکه........ شوهر دختره اومد خونه.خیلی زود خوابش برد.دختره پیشونیشو بوسید و رفت که لباساشو بشوره.دست تو جیبش کرد قلبش ایستاد.پاکت سیگار بود.بی اختیار اشک از چشمش جاری شد.رفت یه گوشه و شروع کرد گریه کردن.پسره شارژ فرستاد اما دختره متوجه نشد تا اس تشکر بفرسته.بعد از نیم ساعت پسره زنگ زد.نگران شده بود.دختره هم بی اختیار گریه میکرد و شروع کرد به درددل کردن.از اون روز به بعد هر چند وقت یکبار دختره تو جیب شوهره سیگار میدید .دیگه اروم اروم عادی شده بود براش.اما به شوهرش نمیگفت.گریه ها و درددلاشو میبرد پیش پسره.دیگه بهش نمیگفت داداش.دیگه اکه اس نمیداد نگران میشد.دیگه کمتر و کمتر شوهرشو ماساژ میداد.دیگه لباساشو خوب تمیز نمیشست.دیگه براش نمیخندید.به پسره میگفت شوهرم لیاقت نداره اکه داشت ترک میکرد.اروم اروم مهر پسره تو دلش نشست.از شوهر قبلی فقط اسمی که تو شناسنامه ش بود مونده بود و اگه کاری میکرد یا از سر اجبار بود یا از روی عادت.دختره گفت... میخوام ببینمت.پسره هم از خداش بود.قرار گذاشتن.یه ماشین باکلاس جلوش ترمز زد.دختره تازه داشت میفهمید این یعنی زندگی .با شوهرش فقط جوونیش حروم میشد.شده بودن دوتا دوست صمیمی.یه روز دختره بهش گفت بیا خونه شوهرم تا شب نمیاد.پسره قبول کرد اما گفت اول بریم بیرون دور بزنیم.سوار شد.یه خیابون دو خیابون یه چهار راه دو چهار راه.اما پسره حرف نمیزد و فقط میگفت طاقت داشته باش یه سورپرایز برات دارم.رسیدن به یه جایی.پسره گفت اونجا رو ببین.یه مرد بود با چهره ای خسته.شیک بود اما کمرش خم شده بود.سیگار فروش بود.آره شوهره میفروخت نمیکشید.حرف اخر پسره این بود.برو پایین بی وفا...

نوشته شده در جمعه 12 تير 1394برچسب:,ساعت 10:50 توسط دو دیوانه| |

 

هیــــچگاـہ بـہ دنبـال صورتـــ زیبا نباشیـــد ؛ روزے پیــــر خواهـد شــد
هیــــچگاـہ بـہ دنبـال پوستــ خوبــ نباشیـد ؛ روزے چروڪـیــدـہ خواهـد شــد
هیــــچگاـہ بـہ دنبـال اندام خوبـــ نباشیــد ؛ روزے عوضــــ خواهـد شــد
هیــــچگاـہ بـہ دنبـال موے زیـبــا نباشیــد ؛ روزے سپــیـــد خواهـد شــد
در عـــوض بـہ دنبـال قلبے وفادار باشیـــد ؛ ڪ تا ابـــد دوسـتـتـان خواهـد داشــتــــ!!!

نوشته شده در جمعه 12 تير 1394برچسب:,ساعت 10:44 توسط دو دیوانه| |

نوشته شده در جمعه 12 تير 1394برچسب:,ساعت 10:41 توسط دو دیوانه| |
قالب ساز وبلاگ پيچك دات نت

کد آهنگ

چت روم فارسی و پرسرعت